جدول جو
جدول جو

معنی روح الله - جستجوی لغت در جدول جو

روح الله(پسرانه)
روح خداوند، لقب عیسی (ع)
تصویری از روح الله
تصویر روح الله
فرهنگ نامهای ایرانی
روح الله
لقب حضرت عیسی
تصویری از روح الله
تصویر روح الله
فرهنگ فارسی عمید
روح الله(حُلْ لاه)
ده کوچکی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 12هزارگزی جنوب شرقی مرزبانی و یک هزارگزی گندآباد. سکنۀ آن 45 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
روح الله(حُلْ لاه)
حضرت عیسی. (غیاث اللغات) (آنندراج). لقب عیسی پیغامبر. روح. رجوع به ’عیسی’ و ’روح’ در این لغت نامه شود:
در اثر خوانده ام که روح اﷲ
شد بصحرا برون شبی، ناگاه.
سنایی.
نه روح اﷲ در این دیر است چون شد
چنین دجال فعل این دیر مینا.
خاقانی.
من چو روح اﷲ شده بر آسمان
وآن شده همچون جمادی در زمین.
خاقانی
ابن عبدالله قزوینی (متوفی بسال 541 ه. ق) او راست: شمس المنیر الاعظم فی اسماء البدر المسیر المعظم. (کشف الظنون چ استانبول ج 2 ستون 1062)
قاضی، شهاب الدین. وی قاضی جمشکزک بود. او راست: منظومه ای فارسی موسوم به زهرهالادب در لغت
لغت نامه دهخدا
روح الله
لقب حضرت عیسی (ع) پیغامبر میباشد
تصویری از روح الله
تصویر روح الله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رزق الله
تصویر رزق الله
(پسرانه)
روزی ای که خداوند می دهد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فتح الله
تصویر فتح الله
(پسرانه)
پیروزی خدا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لوحش الله
تصویر لوحش الله
کلمه ای که در مقام تعظیم و استعجاب می گویند، وحشت ندهد او را خدای، خدا او را غمگین و ملول نکند، برای مثال ز رکن آباد ما صد لوحش الله / که عمر خضر می بخشد زلالش (حافظ۲ - ۴۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
(فَ حُلْ لاه)
کاتب. امیر علیشیر نوایی نویسد: از جملۀ کاتبان بی نظیر مسلم است و جمیع خطوط را از غبار و ثلث و غیرهما به یک قلم مینویسد در غایت خوبی و زیبایی، و کسی بسیار خوش صحبت است و بسیار اشعار استادان یاد دارد. سلطان صاحب قران او را از تبریز به اسطنبول آورده است.وی کاتب معتبر شاه اسماعیل صوفی بوده و اکنون (در زمان میر علیشیر) کاتب سلطان روم است ولیکن چون فضایل اعتباری ندارد او نیز اعتباری ندارد و معیشت بسهولت نمیگذراند. شعر نیکو میگوید و این شعر از اوست:
چه شد ای بیوفا کز ما نکردی یاد بگذشتی
چراغ عیش ما کشتی، روان چون باد بگذشتی.
(از مجالس النفائس چ حکمت ص 393)
لغت نامه دهخدا
(رَوْ وَ حَلْ لا هَُ حَهْ)
شاد کند خدای روح او را: خدمت خلافت پناهی روح اﷲ روحه... (انیس الطالبین ص 4). خواجه علاء الحق و الدین روح اﷲ روحه... (انیس الطالبین ص 27)
لغت نامه دهخدا
(لَ حَ شَلْ لاه / لَهْ)
در اصل لا اوحشه اﷲ بود و معنی آن، وحشت نداد او را اﷲتعالی. فارسیان در وقت تعظیم و استعجاب به معنی خواهش و تحسین استعمال کنند، چنانکه گویند: به روی فلان صد لوحش اﷲ، صد آرزو و صد تحسین. (غیاث از بهار عجم و فرهنگ رشیدی). صاحب آنندراج گوید: اگر گفته شود که نفی ماضی به ما میکنند نه به ’لا’، گوئیم مسلم لیکن در کتب قدیمیه به ’لا’ هم آمده، چنانکه شیخ الرئیس در اکثرمواقع قانون آورده که ’لاکان’ و صاحب کامل الصناعه نیز ماضی به ’لا’ می آورد و این را فارسیان در محل تعظیم و استعجاب گویند. رجوع به استیحاش شود:
لوحش اﷲ از قدو بالای آن سرو سهی
زآنکه مانندش به زیر گنبد دوار نیست.
سعدی.
ز رکن آباد ما صد لوحش اﷲ
که عمر خضر می بخشد زلالش.
حافظ.
صفت آش بناکردم و عقلم میگفت
لوحش اﷲ دگر از آش زرشک خوشخوار.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(رِ قُلْ لاه)
یا رزق اﷲ منجم. منجم مصری است که معروف به نحاس گشته عمرش طولانی شد. بنا به قول ابوالصلت امیه اندلسی در سال 150 هجری قمری در مصر حیات داشته و شیخ المنجمین بوده است وحکایتی از او منقول است که در مختصر الدول و تاریخ الحکماء ضبط شده است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 186 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود
اسکندرافندی. او راست: رساله فی الدفتیریا او الخناق و السیروثرابیا او التداوی بالمصل، چ لبنان. (از معجم المطبوعات ج 1)
لغت نامه دهخدا
(رِ قُلْ لاه)
1- رزق الله بن سلام. 2- رزق الله بن موسی. 3- رزق الله بن الاسود. 4- رزق الله الکلوذانی. محدثانند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُلْ اِ لا هی ی)
رجوع به روح الهی و حکمت اشراق ص 201 شود
لغت نامه دهخدا
(حِ اِ لا)
مراد از آن نفس ناطقه است. (از فرهنگ علوم عقلی تألیف دکتر سجادی). رجوع به حکمهالاشراق مصحح کربین ص 267 و 268 و کلمه روح شود
لغت نامه دهخدا
(رَوْ وَ حَلْ لا هَُ رَ سَهْ)
خوش کناد خدای قبر او را: عالم سعید شرف الدین جلال الاسلام روح اﷲ رمسه. (ترجمه محاسن اصفهان ص 31)
لغت نامه دهخدا
خدا روشن کناد خدا نورانی کناد 0 یانورالله تربته 0 خدا خاک اورا روشن کماد، در اوایل ملک سلطان غیاث الدنیا و الدین محمد بن ملکشاه قسیم امیر المومنین - نورالله تربته - ملک عرب صدقه عصیان آورد 00000000 یا نورالله حضرته. خدا گور اورا روشن کناد خ. یا نور الله حضرته وبیض غرته. خدا گور دار روشن کناد و پیشانی (روی) وی را سپید گرداناد، امیر عادل ناصرالدین و الدوله نورالله حضرته و بیض غرته... . یا نور الله قبره. خدا گور او را نورانی کناد، یا نور الله مضجعه. خداخوابگاه (آرامگاه) او را نورانی کناد، در آن تاریخ که من بنده در خدمت خداوند ملک الجبال بودم نورالله مضجعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوم الله
تصویر یوم الله
روز خدا
فرهنگ لغت هوشیار
خدا بالابراد، یا رفع الله درجنه. خدای پایه او را بالابراد،شعری گفته است خواجه ابوالهیثم - رفع الله درجته - و اندرو سوالهای بسیارکرده. . یا رفعها الله. خدای آندو را بالا براد،و اقبال پادشاه وقت و همت او - رفعها الله - در افزوده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روح الهی
تصویر روح الهی
روان گویا (نفس ناطقه) زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
پیغامبر خدا پیامبر، (اختصاصا) پیغامبر اسلام محمد ص: ابوبکر گفت: یا رسول الله مرا از همراهی خویش باز مینو کن. توضیح در قرآن سوره 33 (احزاب) آیه 40 آمده: (ماکان محمدابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین. (محمد یکی از مردان شما نیست ولی پیغمبر خدا و ختم (مهر) پیغمبرانست)، پیمبر خدای
فرهنگ لغت هوشیار
خدا ببخشایاد، خداوند رحم کند، یا رحم الله اسلافهم و ابداخلافهم. خدا پیشینیان آنانرا ببخشایاد و جانشینانشان را پایدار دارادخ یا رحم الله الماضین منهم. خدا ببخشایاد در گذشتگان آنانرا: (وطایفه ای از ماهیرایشان. . چون قاضی محمد عبدالحمید اسحق. . رحم الله الماضین منهم... . یا رحم الله معشرالماضین. خدا ببخشاید گروه گذشتگان را. رحم الله معشر الماضین که بمردی قدم سپردندی. (سعدی. کلیات)
فرهنگ لغت هوشیار
اوست خدا اوست که خداست اوست خدا: شیر مردان چون گو زنان هوی اندر دهان وزهو الله برخدنگ آه پیکان دیده اند. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
خدایش نیاندو هاند خدای او را اندوه ندهاد خدای وحشت ندهد او را (در مقام تحسین و استعجاب آید) : زر کناباد ما صد لوحش الله که عمر هضر می بخشد زلالش. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوم الله
تصویر یوم الله
((~ُ لْ لا))
روز مقدس، روز گرامی
فرهنگ فارسی معین